نویسنده: محمود سلیم الحوت
ترجمه و تحقیق: منیژه عبداللهی و حسین کیانی



 

انکار پیامبران

بت پرستان مشرک خدای دیگری را با حق تعالی شریک می دانستند، و بسیاری از آنان پیامبران و رسولان حق را نیز انکار می کردند. [در نظر آنان] چگونه می توانست این نبی یا آن پیامبر فرستاده ی خدای بزرگ باشد، حال آن که او بشری همانند آنان بود و هم چون سایرین می خورد و می آشامید و می خفت؟! انسان بدوی بر اساس آن چه که در مورد او گفته می شود، مشکل تن به انقیاد می دهد و از نظر ادراک دینی ضعف دارد و- به نسبت تشخص فردی یا جایگاه و مقام قبیله ای- برای چنین فردی که هستی خود را در آزادی شخصی می داند، بسی دشوار بود که از مردی هم چون خودش که از او اطاعت کامل می طلبید، پیروی کند و با گردن نهادن به دستورات او بسیاری از معتقدات و عادت های گروهی و قبیله ای خود را نابود کند. برای او همان بهتر که رسالت چنین کسی را انکار کند!! او از این که بشری به عنوان پیامبر برایش فرستاده شود، احساس خواری می کرد. پس پیامبر می بایست یا موجودی فرابشری (super human) باشد یا هیچ!!
در قرآن آمده است: و ما منع الناسّ ان یُومنوا اذا جاءهم الهدی الا ان قالو ابعث اللهٌ بشراً رسولاً(1) (و [چیزی] مردم را از ایمان آوردن باز نداشت، آن گاه که هدایت برایشان آمد، جز این که گفتند: آیا خدا بشری را به سِمَت رسول مبعوث کرده است؟).
و گفتند: و قالوا مالِ هذا الرسولِ یأکل الطعام و یمشی فی الاسواق ... (2) (این چه پیامبری ست که غذا می خورد و در بازارها راه می رود؟ چرا فرشته ای به سوی او نازل نشده تا همراه وی هشداردهنده باشد؟ یا گنجی به طرف او افکنده نشده یا باغی ندارد که از [بار و بر] آن بخورد و ستم کاران گفتند: جز مردی افسون شده را دنبال نمی کنید).

انکار رستاخیز

مردم بدوی رستاخیز را انکار می کردند. اصولاً عقل و ادراک ساده ی انسان بدوی گنجایش ندارد تا به حیات اخروی ایمان بیاورد. تخیل یا اندیشه ی این مردم آن چنان گسترشی نداشت تا بتواند حیات (رستاخیز) جدیدی را بعد از تاریکی قبر و نابودی جسم در مواد خاکی و تبدیل آن به هیأتی جدید، تصور کند. در برخی اشعار آنان این شک و تردید نسبت به حیات بعد از مرگ، وجود دارد. شدادبن اسود لیثی در مرثیه ای برای مشرکان قریش که در جنگ بدر کشته شدند، به همین نکته اشاره دارد. این شاعر در ابتدا اسلام آورده بود و سپس مرتد شد. او می گوید:
یُخبرنا الرسولُ بان سنجی
و کیف حیاه اصداء و هام (3)
(رسول به ما خبر می دهد که [بعد از مرگ] زنده خواهیم شد، چگونه ممکن است «اصداء» و «هام» دوباره زنده شوند؟)
و در همین مورد شاعر جاهلی می گوید:
حیاه ثم موت ثم بعث
حدیث خرافه یا ام عمرو (4)
(زندگی، پس مرگ و سپس دوباره محشور شدن، داستانی خرافه آمیز و باطل است ای ام عمرو).
قرآن کریم از زبان این گونه مردمان می گوید: أإذا مِتنا و کُنّا تُراباً و عِظاماً أاَنّا مبعوثون اَوَ آباؤُنا الاَوَّلون (5) (آیا چون مردیم و خاک و استخوان های [خرد] گردیدیم، آیا راستی برانگیخته می شویم؟ و همین طور پدران اولیه ی ما؟!).
و شاید در حدیث «هامه» و اعتقاد اعراب جاهلی به آن داستان، گوشه ای از معتقدات آن ها به تناسخ و انتقال ارواح، وجود داشته باشد؛ چنان که رسول (ص) این اعتقاد آن ها را رد می کند و می گوید: «لا هامه و لا عدوی و لا صفر (6)».
امّا افرادی که در جاهلیت دین دار بوده اند، بعث و برانگیخته شدن ارواح را داستانی خرافه و باطل نمی پنداشتند، بلکه به خداوند و قیامت اعتقاد داشتند؛ چنان که امیه بن ابی صلت در شعر خود از بهشت و جهنم یاد می کند:
هما فریقان فرقه تدخل الجنه حفت بها حدائقها
و فرقه منهم قد ادخلت النار فساءتهم مرافقها (7)
(آنان دو گروهند، گروهی وارد بهشت می شوند که در باغ هایش محصور است [باغ ها گرداگرد آن را گرفته] و گروهی به دوزخ می روند، جایی که برایشان سخت می گذرد).

پی نوشت ها :

1. سوره ی 17، آیه ی94.
2. سوره ی 25، آیات 7 و 8.
3. السیره، ص 530-531.
4. البستانی، بطرس، محیط المحیط، ج1، ص 27 و نیز البستانی، بطرس، دایره المعارف، ج7، ص 357.
5. سوره ی 37، آیات 16 و 17 و نیز ر.ک. سوره ی 37، آیه ی 51 و سوره ی 56، آیه ی 47 و سوره ی 23، آیه ی 84.
6. صحیح البخاری، ج7، ص 166.
7. البدایه و النهایه، ج2، ص 225.

منبع: سلیم الحوت؛ محمود، (1390)، باورها و اسطوره های عرب پیش از اسلام، منیژه عبداللهی و حسین کیانی، تهران، نشر علم، چاپ اول.